My World, My Rules

نظرات تخصصی و تحلیل وقایع، نوشته های مربوط به حوزه های تخصصی و علایق شخصی من!

نظرات تخصصی و تحلیل وقایع، نوشته های مربوط به حوزه های تخصصی و علایق شخصی من!

My World, My Rules

Political Science Master degree
International Law Ph.D. student
National Security Researcher
Intelligence Analyst
IRGC

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۲۷ مطلب توسط «Interceptor» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از مدت های مدید دوباره به طور اتفاقی فیلم (دیدن این فیلم جرم است) را دیدم. بار سوم بود که این فیلم را تماشا میکردم. و باید بگویم حال بسیار بدی پیدا کردم.

فیلم مذکور یک فیلم کاملا محتوا محور است که سعی کرده مطالب و پیام های سیاسی خود را با مدیوم سینمای رئالیستی با مخاطب به اشتراک بگذارد و ضعف در توان پرداخت بصری باعث شده تا پیام های سیاسی نه به صورت رهیافت مخاطب که به صورت دیالوگ های تیپ های ماجرا به مخاطب عرضه شود. ولی نه من منتقد سینمایی هستم که این مسائل برایم مهم باشد و نه خود فیلم این ادعا را دارد. کارگردان و تهیه کننده این رسالت را برای خود برگزیده بودند که در آن بازه تاریخی حرف دل میلیون ها نفر را به این صورت بزنند و زدند.

درد من از همان پیام های سیاسی فیلم است... فیلمی که در زمان دولت دوازدهم(دور دوم ریاست جمهوری حسن روحانی) ساخته شده و انتقادی سیاسی-عقیدتی-ساختاری بود به ضعف های دولت سراپا ضعف روحانی.

آری من این فیلم را سه بار دیدم. بار اول همان موقعی بود که منتشر شده بود. فیلم توقیف بود و نسخه ای که تیم سازنده فیلم برای جشنواره فیلم فجر فرستاده بود در اینترنت منتشر شده بود و من هم همان نسخه را دیدم. این فیلم هم مثل سه فیلم مطرح دیگر در آن سال به دلیل انتقاد از حماقت* های دولت دوازدهم توقیف شده بودند، توقیف شده بود. حس و حال آن سالها و محتوای فیلم و وقوف به توقیف بودن فیلم، خشمی در من برانگیخت که تا روزها روح  و روانم را آزرد. خشم از دست میانبر هایی که ساختار را دور میزنند و امثال حسن روحانی را به نا حق بر مسند ریاست بر جمهوری مینشانند که آراء خود را نه برای آینده کشورشان که برای اطفاء حریق هیجانات خود مینویسند و نه به حب علی (ع) که از بغض معاویه به صندوق میریزند و معاویه صفتان زمام امور شیعه خانه امام زمان (عج) را به دست میگیرند و دست افلیجشان نای همراهی با مغز های کوچک و غرب زده شان ندارد و حتی از رفع و رجوع امورات خود عاجزند، چه رسد تلاش برای اعتلای کشور! و اینان که سر ذلت را مقابل بیگانگان خم میکنند، خود بر سر مصلحان و منتقدان هم میهن خود میکوبند و آن رند ظریفی که لبخند بر لب و دست به سینه در مقابل اجانب غربی کرنش میکرد، در مجالس و محافل داخلی عکسی ندارد جز به اخم و خشم.

 

دومین بار این فیلم را در معیت دوستی عزیز دیدم در زمانی که سیدی بزرگوار آمده بود تا درد های ملت را التیام بخشد...و هربار دست التیام بخشش زخمی از ملت را مینواخت، تیری از غیض و کینه و نفرت از جانب همان مغز های کوچک غرب زده روح و روان و شخصیت وی را نشانه میرفت و چه زخم هایی که این سید برداشت و خم به ابرو نیاورد و اجازه نداد هم وطنش جز لبخند از او ببیند و اخم و اقتدارش را برای بیگانگان نگاه داشت ولی باز هم گرمای روح بزرگش همان بیگانگان را که با سمت با صلابت شخصیت وی طرف بودند را نیز گرم میکرد. آن روز ها هرگز فکر نمیکردم که دو سال بعد برای این سید بزرگوار سوگوار خواهم بود. در این دوران بود که باز هم مرتکب جرم تماشای این فیلم شدم و در کنار حسرتی عمیق از هشت سال که به خاطر آن طیف سیاسی معلوم الحال از 88 میلیون نفر تباه و تلف شد، بارقه هایی از امید داشتم که دیگر آن دوران ذلت بار و رخوت ساز به سر آمده!!!

 

و اما سومین بار که امروز است و حسی که بعد از دیدن این فیلم به من دست داد ترس بود... ترس از این که ملت ایران نمی آموزند. از خطا عبرت نمیگیرند و دست به سوراخی میبرند که سه بار از آن سوراخ گزیده شده اند. حافظه تاریخی ندارند و سواد رسانه ای که سهل است، بصیرت درک ساده ترین معادلات را در هنگام هیجان زدگی ندارند. و رسانه های غرب زده چه خوب یاد گرفته اند که دم انتخابات این جماعت را به هیجان آورده و عقل و فکر و بصیرتش را بگیرند و بعد از خوابیدن هیجانات هم هیچ مسئولیتی در قبال زخمی که بر پیکره ملت و سطور تاریخ زده اند قبول نکنند. البته از این رسانه ها که با پول و ایدئولوژی یک جریان سیاسی شکل گرفته اند تعجبی نیست که در راستای منافع هم حزبی های خود به قیمت خون دل یک ملت قلم بزنند. تعجب از ملتی است که در بزنگاه های تاریخی از خود بصیرتی نشان میدهد که جهان را متحیر میکند ولی در هنگامه کارزار انتخابات و هیجان مباحثات و مشاجرات و اینوری و اونوری و چپ و راست و سیاه و سفید به کلی عقل از کف میدهند و چشم در فراموشخانه میبندند و سوار موج های ساختگی پاپت مستر ها به صندوق های رای میرسند و نه با منطق که با حب و بغض های واهی و بیم و امید های ساختگی به جریانی رای میدهند که سه سال پیش خود از دست ایشان دست ندامت بر سر میکوفتند و اکنون که کم کم عقل را به جای سابق باز گردانده و چشم از عاریت فراموشخانه باز پس گرفته اند و نرخ دلار را در حال پرش برای زدن رکورد صد هزار تومان میبینند و باور نمیکنند، و چون عمیقا باور دارند که خود کرده را تدبیر نیست، توان دم زدن و نالیدن و غرولند هم ندارند، مغموم و مفلوک به این فکر افتاده اند که حداقل ارزش دارایی های خود را با تبدیل به طلا حفظ کنند. که یا سنت الهی است یا کائنات با ایشان سر لج گذاشته، که قیمت جهانی طلا هم بعد از حمله ور شدن ایشان برای خرید طلا مدام یک قدم بالا و دو قدم پایین میرود و چه نغمه غم انگیزی که از لرزاندن دل این افراد کوک میکند.

 

گذشته از لفاظی و لفافه گویی، امیدوارم کسانی که به مسعود پزشکیان رای دادند حجتی شرعی پیش خود و خدای خود داشته باشند. چرا که در روز محشر، به اندازه حق خودم از آنهایی که به دلایل قومیتی و باندی و مناسبات پنهان به این شخص رای داده و زمام امور را به دست عروسک گردانهایی که او را سر دست میگرداندند دادند نخواهم گذشت. از خون سید مقاومت، شهید کبیر، سید حسن نصرالله که در اثر تعلل و خوش باوری های کرونیک و حماقت ذاتی آن رند ظریفی که عروسک گردان صحنه است، ریخته شد، نخواهم گذشت. از تمام کسانی که بی حجت شرعی و صرفا از سر قوم پرستی و باند بازی باعث شدند تا تمام آنچه در فیلم (دیدن این فیلم جرم است) میدیدیم و چندشمان میشد، دوباره بر تقدیر 88 میلیون نفر مسلط شوند، نخواهم گذشت.

والسلام من اتبع الهدی.

 

*استفاده از این کلنه نه به دلیل توهین که صرفا با توجه به معنای لغوی کلمه بکار برده شده و به معنی حمق و سفاهت و بی تدبیری در امور مهمه  و ناتوانی در اداره امورات خویش تن میباشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

طلوع فجر انقلاب اسلامی در عهد ناباوران

مقدمه

انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 (1979 میلادی) به عنوان یکی از مهم‌ترین تحولات سیاسی و اجتماعی قرن بیستم، نه تنها ساختار داخلی ایران، بلکه نقش این کشور در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی را دگرگون ساخت. این انقلاب که در پی اعتراضات گسترده مردمی علیه حکومت پهلوی و نارضایتی از سیاست‌های استبدادی، فساد و وابستگی به غرب شکل گرفت، با رهبری روحانیون و به ویژه آیت‌الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، به سرعت به یک جنبش فراگیر تبدیل شد. در این دوره، روابط خارجی ایران با قدرت‌های جهانی مانند ایالات متحده آمریکا و شوروی، و همچنین با کشورهای منطقه، دستخوش تغییرات اساسی شد. سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، سیاست خارجی ایران را بر پایه اصولی مانند استقلال، عدم وابستگی به قدرت‌های بزرگ و حمایت از جنبش‌های آزادی‌بخش در جهان اسلام استوار کرد. این متن به بررسی زمینه‌های تاریخی، تحولات داخلی و تغییرات سیاست خارجی ایران در این دوره پرداخته و تأثیرات آن را بر ساختار سیاسی و روابط بین‌المللی ایران تحلیل می‌کند.

 

سیاست خارجی ایران قبل از 22 بهمن 1357

1-زمینه تاریخی و داخلی

در این دوره، ایران با بحران سیاسی و اجتماعی عمیقی مواجه بود. اعتراضات مردمی که از اواخر سال 1356 آغاز شده بود، در سال 1357 به اوج خود رسید. این اعتراضات عمدتاً علیه حکومت استبدادی شاه، فساد گسترده، نابرابری اقتصادی و وابستگی به غرب، به ویژه ایالات متحده آمریکا، بود. روحانیون، به ویژه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، نقش محوری در رهبری این اعتراضات داشتند و خواستار تغییر نظام سیاسی و ایجاد یک حکومت اسلامی بودند.

2-روابط با ایالات متحده آمریکا

سیاست خارجی ایران در این دوره به شدت تحت تاثیر روابط با ایالات متحده آمریکا بود. شاه به عنوان یکی از متحدان اصلی آمریکا در خاورمیانه، از حمایت سیاسی، نظامی و اقتصادی واشنگتن برخوردار بود. با این حال، با تشدید اعتراضات داخلی، موضع آمریکا در قبال ایران دچار تردید شد. آمریکا در ابتدا از شاه حمایت کرد، اما با گسترش اعتراضات، نگرانی‌ها درباره ثبات ایران افزایش یافت. در نهایت، آمریکا به دنبال یافتن یک راه‌حل سیاسی برای بحران بود، اما نتوانست مانع سقوط شاه شود.

3-روابط با شوروی

شوروی نیز به تحولات ایران با دقت نگاه می‌کرد. با وجود اینکه ایران تحت حکومت شاه به بلوک غرب تعلق داشت، شوروی امیدوار بود که سقوط شاه ممکن است فضایی برای افزایش نفوذ خود در ایران ایجاد کند. با این حال، شوروی در این دوره موضعی محتاطانه اتخاذ کرد و از دخالت مستقیم در امور ایران خودداری نمود.

4-روابط با کشورهای عربی

روابط ایران با کشورهای عربی نیز در این دوره تحت تاثیر تحولات داخلی ایران قرار داشت. برخی کشورهای عربی، به ویژه عراق، از ناآرامی‌های داخلی ایران استقبال کردند، زیرا این ناآرامی‌ها می‌توانست موقعیت منطقه‌ای ایران را تضعیف کند. با این حال، برخی دیگر از کشورهای عربی، مانند عربستان سعودی، نگران بودند که سقوط شاه ممکن است به گسترش امواج انقلابی در منطقه منجر شود.

5-تغییر جهت سیاست خارجی با سقوط شاه

با فرار شاه در 26 دی ماه 1357 (16 ژانویه 1979) و قطعیت پیروزی انقلاب اسلامی، شاپور بختیار، به عنوان آخرین نخست‌وزیر حکومت پهلوی، در شرایطی بحرانی به قدرت رسید که اعتراضات مردمی به اوج خود رسیده بود. سیاست‌های داخلی او شامل تلاش برای ایجاد ثبات از طریق وعده‌های اصلاحات سیاسی، آزادی زندانیان و لغو حکومت نظامی بود، اما این اقدامات نتوانست اعتماد مردم و روحانیون، به ویژه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، را جلب کند. بختیار با مخالفت شدید انقلابیون مواجه شد و تلاش‌هایش برای مذاکره با حضرت امام(ره) به نتیجه نرسید. در عرصه سیاست خارجی، بختیار سعی کرد روابط با غرب، به ویژه ایالات متحده، را حفظ کند، اما با بازگشت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به ایران و تشکیل دولت موقت انقلاب، موقعیت او به سرعت تضعیف شد. در نهایت، با تسخیر مراکز حکومتی توسط انقلابیون و فرار بختیار از کشور در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، حکومت او به پایان رسید و زمینه برای استقرار نظام جمهوری اسلامی فراهم شد.

در بازه زمانی فروردین 1357 تا 26 دی ماه 1357، سیاست خارجی ایران به شدت تحت تاثیر تحولات داخلی و سقوط تدریجی حکومت پهلوی قرار داشت. روابط با ایالات متحده آمریکا، به عنوان متحد اصلی ایران، دچار تنش شد و موضع کشورهای دیگر، از جمله شوروی و کشورهای عربی، در قبال ایران محتاطانه بود. با پیروزی انقلاب اسلامی، سیاست خارجی ایران تغییرات بنیادینی را تجربه کرد که تأثیرات آن تا به امروز ادامه دارد.

 

وضعیت داخلی ایران

1-سقوط نهایی حکومت پهلوی

با خروج محمدرضا شاه از ایران در 26 دی ماه 1357، عملاً حکومت پهلوی به پایان راه خود رسید. شاه که به بهانه درمان پزشکی به مصر و سپس به مراکش چندین کشور بزرگ و کوچک رفت و تا روز مرگش آواره بود و حتی ارباب سابقش، آمریکا نیز قصد میزبانی از او را نداشت و تا وضعیت بیماریش وخیم نشده بود اجازه اقامت در آمریکا را به او نداد، دیگر نتوانست کنترل اوضاع را در دست بگیرد.

2-بازگشت آیت‌الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به ایران

یکی از مهم‌ترین رویدادهای این دوره، بازگشت آیت‌الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به ایران در 12 بهمن 1357 بود. ایشان پس از سال‌ها تبعید در عراق، فرانسه و ترکیه، با استقبال میلیونی مردم به ایران بازگشتند. بازگشت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به معنای تشدید فشارها بر دولت بختیار و تسریع در سقوط نهایی حکومت پهلوی بود. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بلافاصله پس از بازگشت، دولت موقت انقلاب را به ریاست مهدی بازرگان تشکیل داد و خواستار استعفای بختیار و انتقال قدرت به نیروهای انقلابی شد.

3-تشکیل نهادهای انقلابی

در این دوره، نهادهای انقلابی مانند شورای انقلاب و کمیته‌های انقلاب اسلامی شروع به فعالیت کردند. این نهادها نقش مهمی در سازماندهی نیروهای مردمی و مقابله با بقایای حکومت پهلوی داشتند. همچنین، نیروهای نظامی و امنیتی حکومت پهلوی به تدریج از هم پاشیدند و بسیاری از سربازان و افسران به صفوف انقلابیون پیوستند.

4-اعتراضات و درگیری‌های خیابانی

در این بازه زمانی، اعتراضات مردمی به اوج خود رسید. تظاهرات گسترده، اعتصابات سراسری و درگیری‌های خیابانی بین نیروهای انقلابی و نیروهای وفادار به شاه ادامه داشت. در بسیاری از شهرها، کنترل اوضاع از دست دولت مرکزی خارج شد و به دست نیروهای مردمی و انقلابیون افتاد.

 

سیاست خارجی ایران بعد از 22 بهمن 1357

1-قطع رابطه با غرب و به ویژه ایالات متحده

با خروج شاه از ایران، سیاست خارجی ایران به سرعت از وابستگی به غرب فاصله گرفت. دولت موقت انقلاب و رهبران انقلابی، به ویژه آیت‌الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، به شدت مخالف نفوذ ایالات متحده در ایران بودند. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در سخنرانی‌های خود، آمریکا را به عنوان «شیطان بزرگ» محکوم کرد و خواستار قطع وابستگی ایران به غرب شد. این تغییر جهت، آغازگر دوره‌ای جدید در روابط ایران و جهان غرب بود که با تنش‌های عمیق همراه شد.

2-واکنش جهانی به تحولات ایران

تحولات ایران در این دوره با نگرانی و حیرت جامعه بین‌المللی همراه بود. ایالات متحده، که شاه را به عنوان یکی از مهم‌ترین متحدان خود در خاورمیانه از دست داده بود، تلاش کرد تا با دولت بختیار و سپس با دولت موقت انقلاب ارتباط برقرار کند. اما این تلاش‌ها با مخالفت شدید انقلابیون مواجه شد. شوروی نیز با احتیاط به تحولات ایران نگاه می‌کرد و امیدوار بود که تغییرات در ایران ممکن است به نفع افزایش نفوذش در منطقه باشد.

3-روابط با کشورهای منطقه

کشورهای منطقه، به ویژه عراق و عربستان سعودی، با نگرانی تحولات ایران را دنبال می‌کردند. عراق، که پیش از این آیت‌الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را به دلیل فعالیت‌هایش علیه حکومت بعثی عراق از کشور اخراج کرده بود، نگران بود که پیروزی انقلاب اسلامی ممکن است الهام‌بخش شیعیان عراق باشد. از سوی دیگر، عربستان سعودی نگران بود که انقلاب ایران ممکن است به گسترش ایده‌های انقلابی در میان کشورهای عربی منجر شود.

4-جهت‌گیری جدید سیاست خارجی

با پیروزی انقلاب، سیاست خارجی ایران بر پایه اصولی مانند استقلال، عدم تعهد، حمایت از جنبش‌های آزادی‌بخش و مخالفت با صهیونیسم استوار شد. این تغییر جهت به معنای قطع روابط نزدیک با ایالات متحده و اسرائیل و تلاش برای ایجاد اتحاد با کشورهای جهان سوم و جنبش‌های اسلامی بود.

 

روزشمار دهه فجر

ایام دهه فجر (از ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) به عنوان روزهای سرنوشت‌ساز انقلاب اسلامی ایران شناخته می‌شود. در این بازه زمانی، حکومت پهلوی سقوط کرد و نظام جمهوری اسلامی رسماً پیروز شد. در زیر، لیست کرونولوژیک وقایع هر روز در این دوره ارائه شده است:

 

12بهمن ۱۳۵۷ (۱ فوریه ۱۹۷۹)

  • بازگشت آیت‌الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به ایران پس از ۱۴ سال تبعید.
  • استقبال میلیونی مردم از امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در فرودگاه مهرآباد تهران.
  • سخنرانی تاریخی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در بهشت زهرا با تأکید بر سقوط حکومت پهلوی و تشکیل دولت اسلامی.
  • اعلام تشکیل دولت موقت انقلاب به ریاست مهندس مهدی بازرگان.

 

13بهمن ۱۳۵۷ (۲ فوریه ۱۹۷۹)

  • اعلام عدم مشروعیت دولت شاپور بختیار توسط آیت‌الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه.
  • آغاز تحرکات مردمی و نظامی برای تسخیر مراکز حکومتی.
  • تشکیل کمیته‌های انقلاب اسلامی در شهرهای مختلف برای مقابله با نیروهای وفادار به شاه

 

14بهمن ۱۳۵۷ (۳ فوریه ۱۹۷۹)

  • اعتصاب سراسری کارکنان صنعت نفت در حمایت از انقلاب.
  • درگیری‌های پراکنده بین نیروهای انقلابی و گارد شاهنشاهی در تهران و شهرهای بزرگ.
  • گسترش اخبار پیروزی‌های مردمی در رسانه‌های داخلی و خارجی.

 

 

15بهمن ۱۳۵۷ (۴ فوریه ۱۹۷۹)

  • واژگونی مجسمه‌های محمدرضا شاه در میدان‌های اصلی شهرها توسط مردم.
  • اشغال اولین پادگان‌های نظامی توسط انقلابیون در شهرهایی مانند قم و اصفهان.
  • اعلام بی‌طرفی بخشی از ارتش و پیوستن سربازان به انقلابیون.

 

16بهمن ۱۳۵۷ (۵ فوریه ۱۹۷۹)

  • تشکیل شورای انقلاب به دستور آیت‌الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه برای هماهنگی انتقال قدرت.
  • تسخیر ساختمان‌های دولتی، از جمله شهربانی و ژاندارمری، در شهرهای مختلف.
  • فرار مقامات بلندپایه حکومت پهلوی از کشور.

 

17بهمن ۱۳۵۷ (۶ فوریه ۱۹۷۹)

  • انحلال ساواک (سازمان امنیت و اطلاعات کشور) توسط دولت موقت.
  • انتشار اولین بیانیه‌های رسمی دولت موقت انقلاب درباره آزادی زندانیان سیاسی.
  • ادامه درگیری‌ها در پادگان‌های نظامی و تصرف انبارهای سلاح توسط مردم.

 

18بهمن ۱۳۵۷ (۷ فوریه ۱۹۷۹)

  • اعلام بی‌طرفی ارتش توسط فرماندهان نظامی به دلیل فشارهای مردمی و انقلابیون.
  • تسخیر تلویزیون ملی ایران و آغاز پخش برنامه‌های انقلابی از صدا و سیما.
  • تشکیل اولین دادگاه‌های مردمی برای محاکمه مقامات سابق حکومت پهلوی.

 

19بهمن ۱۳۵۷ (۸ فوریه ۱۹۷۹)

  • تسخیر کاخ مرمر (اقامتگاه سابق شاه) توسط انقلابیون.
  • اشغال سفارت آمریکا در تهران برای چند ساعت به صورت نمادین (پیش از تسخیر اصلی در آبان ۱۳۵۸).
  • اعلام پشتیبانی رسمی مراجع تقلید و روحانیون از دولت موقت.

 

20بهمن ۱۳۵۷ (۹ فوریه ۱۹۷۹)

  • درگیری خونین در پادگان هوانیروز تهران بین نیروهای وفادار به شاه و انقلابیون.
  • سقوط آخرین سنگرهای نظامی حکومت پهلوی در شهرهای بزرگ.
  • انتشار پیام جهانی آیت‌الله امام خمینی رضوان الله تعالی علیه درباره «صدور انقلاب» به سایر کشورهای اسلامی.

 

21بهمن ۱۳۵۷ (۱۰ فوریه ۱۹۷۹)

  • تصرف نهایی مراکز حساس حکومتی مانند نخست‌وزیری، مجلسین و ستاد ارتش.
  • فرار شاپور بختیار از ایران و پناهندگی به فرانسه.
  • اعلام پیروزی قطعی انقلاب از طریق رادیو و تلویزیون ملی.

 

22بهمن ۱۳۵۷ (۱۱ فوریه ۱۹۷۹)

  • سقوط کامل حکومت پهلوی و اعلام پیروزی رسمی انقلاب اسلامی.
  • انتشار بیانیه تاریخی شورای عالی ارتش درباره بی‌طرفی و پذیرش پیروزی انقلاب.
  • برگزاری جشن‌های گسترده در سراسر ایران و اعلام این روز به عنوان «روز پیروزی انقلاب اسلامی».

 

جمع‌بندی

دهه فجر ۱۳۵۷ نقطه عطفی در تاریخ ایران بود که طی ۱۰ روزکه چکیده و عصاره 15 سال تلاش و مبارزه و شکنجه و شهادت بود، حکومتی ۲۵۰۰ ساله را سرنگون و نظامی جدید مبتنی بر آموزه‌های اسلامی را جایگزین آن کرد. این وقایع نه تنها ساختار سیاسی ایران، بلکه نقش کشور را در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی دگرگون ساخت.

والسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

بر کسانی که در حوزه تاریخ معاصر علی الخصوص تاریخ مبارزات انقلابی منتهی به انقلاب شکوه مند جمهوری اسلامی ایران مطالعه و فعالیت دارند پوشیده نیست که حد فاصل سال 1340 شمسی تا سال 1355 افراد زیادی بودند که پتانسیل تبدیل شدن به رهبر انقلاب علیه طاغوت را داشتند. اما در این میان تنها حاج آقا روح الله بود که علی رغم تمام سانسور ها و دستگیری ها و تبعید چهارده ساله از وطن توانست ریشه نظام سلطنتی که از بدو شکل گیری تمدن در این جغرافیا در تار و پود سیاست و اجتماع ایران ریشه دوانده بود را برکند و اسلام را که در ایدئولوژی شرق و غرب بلوک های حاکمه و حتی روشنفکران منتقد به این بلوک ها جایی نداشت را علی رغم حمایت ابرقدرت ها از رژیم طاغوت به صورت یک سیستم سیاسی در مهمترین جغرافیای جهان یعنی هارتلند حاکم کند.

در زمانی که امام خمینی رضوان الله تعالی را همه به نام حاج آقا روح الله می شناختند و فتاوای ایشان در رساله مراجع دیگر در حاشیه و بنام اختصاری (خ) درج میشد، فریاد ((علمای اسلام به داد اسلام برسید، رفت اسلام)) گروه های سیاسی قدرتمند و سازمان یافته ای بودند که علیه رژیم طاغوتی فعالیت میکردند. از طرف دیگر گروه های ریز و درشت و چپ و راست و مسلمان و ملحد گروه های چیریکی تشکیل داده بودند و هر از گاهی عده ای از مستشاران خارجی و سردمداران طاغوت را سلب حیات می نمودند و دهها عالم و مرجع نیز با افرادی که به دور خود جمع کرده بودند، سخنرامی های تند و اعلامیه های انقلابی صادر می نمودند. اما هیچ کدام از این بروکرات ها، چریک ها و علما و بعضا برخی مراجع نتوانستند ملت را به حرکت در آورند و تنها زمانی میزان طرفدارانشان از حلقه مریدانشان بیشتر میشد که همسو با بیانات امام خمینی رضوان الله تعالی حرکت میکردند و به تعبیری در زمین بازی ایشان بازی میکردند.

بعد از انقلاب نیز ماهیت بسیاری از این افراد آشکار شد و حتی مراجعی از مسیر حق خارج شدند. هرچند رسانه های معاند هنوز هم سعی دارند معماری بنیان های انقلاب را به افراد دیگری نسبت دهند. مانند آیت الله طالقانی که هنوز هم دستاویزی است برای خدشه در تاریخ معاصر انقلاب.

شریعتمداری نیز از علمایی بود که قبل از انقلاب مبارزات آهنگری داشت و یکی به نعل و یکی به میخ، حرکت میکرد و مقلدین و طرفداران قومیتی قابل توجهی نیز داشت.

از این قبیل مثال ها در تاریخ مبارزات انقلابی بسیار است.

در روی دیگر سکه علما و طلاب و چریک هایی را داریم که از ابتدا حول محور امام خمینی رضوان الله تعالی علیه جمع شدند و ایشان را در این راه پر مشقت یاری نمودند.

امام خمینی نیز در یک دوره تکاملی مبارزه خود را گسترش داد و نه بر پایه هوا و هوس که بر پایه تکلیف و دوم بر پایه منطق حرکت میکرد و در زمان انقلاب سفید تکلیف خود را نامه نگاری با ادبیات مودبانه با نخست وزیر و شاه ملعون میدید و در زمان کاپیتولاسیون تکلیف را در آگاه سازی ملت.

در پاراگراف قبل اصلی ترین کلید موفقیت حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه معلوم شد. تکلیف. ایشان هیچ عملی را در زمینه اصلاح جامعه و مبارزه علیه شاه و بعد از انقلاب در اداره حکومت بر پایه نفس و میل شخصی انجام نمیداد و تنها به تکلیفی که برایش مسجل شده بود عمل میکرد. و دقیقا به همین خاطر بود که در طول 15 سال مبارزه رسمی علیه طاغوت این همه انسان برای براندازی و رهبری جریان ضد شاهنشاهی تلاش کردند ولی فقط این عارف مجاهد بود که توانست اتفاقی را رقم بزند که جمیع قدرت های جهانی را متحیر کرد و زبده ترین اندیشمندان ره وادی حیرت پیمودند و سازمان های اطلاعاتی که ادعا میکردند در راس هرم قدرت نشسته اند و چشم جهان بینشان عالم را تحت نظر دارد را شگفت زده نمود.

اصلی ترین ویژگی امام تکلیف محوری بود. برایش مهم نبود که تمام مردم ایران که روزی بزرگترین استقبال تاریخ بشریت را رقم زده بودند از وی روی باز گردانند اگر به تکلیف خود عمل کند و در دو بازه تاریخی مهم در بیانات نورانی ایشان، جملاتی مصداق این حقیقت بر بوم تاریخ نقش بست. اول روزی که در میان فشار های جنگ تحمیلی( که برکت رهبری ایشان تبدیل به دفاع مقدرس شد) فرمودند: (ما مامور به تکلیفیم، نه نتیجه). یعنی یک مسلمان با معیار های امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به این بهانه که احتمال اثر و نتیجه نمیدهد، حق ندارد شانه از زیر تکلیف الهی خالی کند. و دوم روزی که نامه ای به مرحوم منتظری نوشت و ضمن بیان کم لطفی هایی که ایشان تحت تاثیر نفوذی های بیتشان به انقلاب و نهاد های انقلابی نموده بودند، ضمن عزل ایشان از سمت قائم مقامی رهبری که مجلس خبرگان رهبری به ریاست آیت الله العظما مشکینی(ره)، خیر خواهوانه و محرمانه بدون اطلاع امام انتخاب نموده بودند، جمله ای مرقوم فرموده بودند که برای آشنایان به سیره حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، تهدیدی بس هولناک می نمود. در بخشی از نامه به تاریخ 6 فروردین 1368 چنین آمده که :(( اگر این‌گونه کارهایتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم...من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم‌پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستانم مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی‌دارم. من کار به تاریخ و آن‌چه اتفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم ))

البته تمام اینها مقدمه ای بود برای رسیدن به بخش تقطیع شده ای از مصاحبه یک خبرنگار فرانسوی با حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در پرواز فجر در 12 بهمن 1357 که حضرت امام در پاسخ به سوال خبرنگار فرانسوی که پرسیده بود از این بازگشت به وطن[در طلیعه پیروزی] چه حسی دارید؟ و حضرت امام بدون هیچ هیجانی، با لبخندی کمرنگ فرمودند:((هیچ)). و این ویدئوی تقطیع شده تبدیل به خوراک رسانه ای رسانه های زرد ضد انقلابی شده که هر از گاهی گرم کرده به خورد مخاطبان خود میدهند و این پاسخ را نشانه ای از این میدانند که حضرت امام عرق ملی نسبت به ایران ندارد!!!

این افراد که اگر خائن نباشند قطعا کودن هستند به این توجه ندارند که رهبری و مقام و شکست و پیروزی انگیزه این بزرگمرد تاریخ نبود که هنگام رسیدن به این موفقیت ها خوشحال شود.حضرت امام در سال 1342 به تکلیف شرعی خود عمل میکرد. در سالهایی که در نجف بود داشت به تکلیف شرعی خود عمل میکرد . در ساعت 9 و 27 دقیقه دوازدهم بهمن ماه 1357 هم داشت به تکلیف شرعی خود عمل میکرد و هنگام پاسخ دادن به سوال خبرنگار فرانسوی هم داشت به این موضوع فکر میکرد که تکلیف شرعی بعد از این چیست و بنا داشت به آن تکالیف شرعی عمل کند و کسی که به تکلیف شرعی خود عمل میکند البته که هیچ احساسی ندارد. اگر حضرت امام ابراز خوشحالی و سرور میکرد یعنی نفس وی از مقام و محبوبیت و قدرتی که کسب کرده به شوق آمده است. اما امام عزیز ما اینگونه نبود. و همین هم شد که از میان آن حجم از مبارزین، این فرد موفق شد بت طاغوت را بشکند.

والسلام علی من اتبع الهدی

بسم الله الرحمن الرحیم

در 29 دی ماه 1403 طی اقدامی از قبل برنامه ریزی شده، حجت الاسلام والمسلمین علی رازینی، یکی از شجاع ترین و پاک ترین قضات ایران (اگر نگوییم شجاع ترین)، به فیض شهادت نائل آمد. در نتیجه دومین اقدام کوردلانی که دشمنی با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را دلیل هستی خود میدانند و با استفاده ابزاری از ناگاهان و خودفروختگان، به خیال خام خود تیشه به ریش نظام میزنند، غافل از اینکه خون شهیدان نه تنها باعث تضعیف انقلاب اسلامی ایران نمیشود بلکه این درخت تنومند با خون ارزشمند این شهیدان قوی تر میشود. چرا که شهیدان نمیمیرند. بلکه زنده هستند و در جوار پروردگار خود، منشا اثر بیشتری هستند.

این شهید گرانقدر که در مناصب خطیری در قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران فعالیت داشت، همواره مسیر عدالت را پیمود و در تمامی پرونده ها جز آنچه حق میدانست، تصمیمی نگرفت و عملی نکرد. هرگز تحت تاثیر فشار ها و اعمال نفوذ ها قرار نگرفت، مصلحت حزب و گروه و جریان را به حق و عدالت ترجیح نداد و همواره در حاله ای از گمنامی در خط مقدم جبهه عدالت جنگید. در زمینه قضاوت که از خطیر ترین مناصب دنیوی است، درخشان عمل کرد و در دنیا و آخرت رو سفید شد. همین شهادت نشان از این دارد که این مناصب دنیوی و مال و اموالی که میتوانست با یک امضا کسب کند، او را از مسیر حق و عدالت منحرف نکرد و لیاقت شهادت را از او نگرفت.

این شهادت در سن 71 سالگی نشان از این دارد که علی رغم نفرت پراکنی دشمنان انقلاب اسلامی او سالم زیست و بعد از عمری مجاهدت به فیض شهادت نائل آمد.

شهید گرانقدر علی رازینی از سردمداران مبارزه با نفاق[1] در دهه 60 بود و برخلاف نفرت پراکنی و خبرسازی های کذب، بسیار با منافقینی که توبه میکردند و دست از مقابله مسلحانه علیه امنیت ملی میکشیدند، مدارا میکرد.

این شهید گرانقدر در طول سالهای خدمت خود در قوه قضائیه در مناصب بسیار حساس و خطیری خدمت کرده بود که لیست آن ذیلا مرقوم میگردد.

سوابق و مسئولیت‌های فرهنگی حجت‌الاسلام و المسلمین رازینی

جانباز و برادر دو شهید

عضو شورای نمایندگان رهبری در دانشگاه‌های کشور با حکم مستقیم مقام معظم رهبری

عضو هیئت امنای مرکز علوم اسلامی خواهران (جامعه الزهرا) با حکم مقام معظم رهبری

عضو هیئت موسس دانشکده معارف وابسته به جامعه‌الزهرا

یک دوره ریاست دانشکده علوم قضایی

عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی تهران

عضو هیئت مؤسس دانشگاه پیام نور رزن، همدان

سوابق و مسئولیت‌های اجرایی حجت‌الاسلام والمسلمین رازینی

ریاست کل دادگستری استان تهران از ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۸

ریاست کل دیوان عدالت اداری ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۸

ریاست دادگاه ویژه روحانیت به حکم حضرت امام (ره) و تنفیذ مقام معظم رهبری از ۱۳۶۶ تا ۱۳۹۱

دادستان انقلاب تهران از سال ۱۳۶۳ – ۱۳۶۶

معاونت اجرایی دیوان عالی کشور

ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور

ریاست دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ به حکم حضرت امام خمینی (ره)

نماینده استان همدان در دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری ۱۳۸۵–۱۳۹۵

حجت‌الاسلام والمسلمین علی رازینی در زمان شهادت، عهده‌دار وظیفه خطیر ریاست شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور بوده است. در شعبه ۳۹ به مهم‌ترین پرونده‌هایی نظیر داعش. محاربه و تهدید کنندگان امنیت ملی و... رسیدگی می‌شد.

 

1-در مورد عبارت منافقین که به گروهک تروریستی موسوم به مجاهدین خلق اطلاق میشود با گفت که این کلمه صرفا به دلیل اینکه در ادبیات سییاسی جا افتاده استفاده میشود. وگرنه این گروهک تروریستی سالهاست که از لاک نفاق خارج شده و علنا علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی فعالیت میکنند. در نظر حقیر، امروز واژه منافق صرفا برازنده گروهی است در ساختار های بروکراتیک نظام دارای جایگاهی هستند ولی اقداماتشان نه تنها منافع جمهوری اسلامی ایران را تامین نمیکند، بلکه در اکثر مواقع به شکل عجیبی به ضرر منافع کلان نظام و انقلاب ختم میشود. در این موجز قصد ندارم از شخص خاصی نام ببرم ولی نئولیبرال ها و غرب گرایان و گدایان درگاه کدخدا! بیشتر لایق صفت منافق هستند.

والسلام علی من اتبع الهدی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمومنین و ائمة المعصومین

 

شباهت عجیبی وجود دارد بین معروفترین قاتل سریالی کل تاریخ، کسی که نامش مترادف قتل و مثله کردن و قاتل سریالی بودن است. جک قصاب یا jack the ripper  با قاتل سریالی ایرانی. سعید حنایی، و مخرج مشترکشان جاوید اقبال.
ویژگی کلیدی که این دو جانی اول را به هم ربط میدهد، شغل قربانیان ایشان است.
آری آنها از یک صنف خاص قربانیان خود را انتخاب میکردند. روسپی ها. فاحشه هایی که تن خود را میفروختند تا شکم فرزندانشان را سیر کنند، اسیر کسی میشدند که روح خود را به شیطان فروخته تا امیال افسار گسیخته خود را ارضا کند. (خارج از بحث باید به این مقوله اشاره ای کرد. این افرادی که زنان روسپی را که نماد گناه شهوت پرستی میدانستند را میکشتند تا در حقیقت آتش شهوت افسار گسیخته، شهوت قدرت و شهوت خشونت خود را اتفاء نمایند، و بدین طریق زمین را از شهوترانان جنسی پاک کنند! درصورتی که بر کسی پوشیده نیست که درصد بسیار کمی از روسپی ها صرفا بخاطر شهوت شخصی خود دست به این اقدام میزنند و در حقیقت این زنان شهوتران که اصطلاحاً nympho خوانده میشوند، هرگز به چرخه اقتصادی روسپی گری وارد نمیشدند و امیال خود را با فاسقان خود ارضا میکردند؛ و این چیزی نیست که یک انسان بالغ نتواند آن را درک کند، لذا این رده از قاتلان روسپی کش با علم به این امر که روسپی های خیابانی از فرط درماندگی گوهر حیا و عفت و فراتر از آن آب‌روی خود را میفروشند تا فقط زنده بمانند این کار را میکردند و اگر حقیقتا خواهان پاک کردن جامعه می بودند باید ابتدا کمر به کمک اقتصادی به این افراد میبستند و سپس مشتریان روسپیگری را مورد هدف قرار میدادند چرا که هیچکس نمیتواند متاعی را بفروشد که مشتری ندارد. البته این امری بس ظولانی است که سرفصل مجزایی میطلبد.)
اما اینکه چرا این دو جانی مورد بحث به سراغ این افراد میرفتند؛ دلایل مختلفی میتواند به توجیه این امر بپردازد.
به عنوان مثال جک قصاب در نامه هایی که به پلیس و مطبوعات نوشت ادعا میکرد که از زنان متنفر است چون زنان خیانتکار هستند و روسپی ها هم نماد خیانت هستند.
از طرف دیگر سعید حنایی ادعا میکرد که روسپی ها عامل فساد جامعه هستند و باید از زمین برچیده شوند تا لطف و رحمت الهی بروی بندگان جاری شود. البته هرگز به این نکته اشاره نکرد که بعد از قتل روسپی ها، آیا مشتریان ایشان که به مراتب پرتعداد تر از خود روسپی ها هستند، مانع نزول رحمت الهی میشوند یا نه؟!
خیلی توجیهات دیگر نیز میتوان پیدا کرد که این جانیان بدان اشاره نکرده اند. اما در حقیقت تنها دلیلی که این دو روانپریش قربانیان خود را از میان روسپی ها انتخاب میکردند این بود که روسپی ها بی کس و کار بودند. که اگر خانواده ای میداشتند که بعد از قتل برای احقاق حق مقتول تلاش کنند، به طریق اولی اجازه نمیدادند که مقتول در ورطه فساد و فحشا غرق شود.
و وقتی یک مقتول از این صنف مشخص به قتل میرسد و هیچکس برای پیدا شدن قاتل وی به پلیس فشار وارد نمیکند و یادش را در مطبوعات زنده نگاه نمیدارد، طبیعتا پلیس هم وقت و انرژی خود را روی پرونده هایی متمرکز میکند که هم به پلیس فشار می آورند و هم در مطبوعات  فعال هستند. این امر تا جایی پیش رفت که در قرن ۱۹ میلادی که جک قصاب روی صحنه آمد، پلیس حتی برای دو قربانی اول پرونده نیز تشکیل نداده بود و قتل ایشان را به گردن یک مشتری خشمگین انداخته بود که نمیخواست حق و حساب روسپی را پرداخت کند. و از آنجا که پلیس دلش نمیخواست مانند مدیر برنامه این روسپی ها به نظر برسد، حتی پرونده ای هم برایشان تشکیل نداد. اما داستان نظام قضایی و انتظامی ایران و البته رشد چشمگیر تکنولوژی نسبت به قرن ۱۹ باعث شد تا سعید حنایی نتواند مانند جک قصاب ناپدید شود. و سرانجام به دست عدالت سپرده شد و چقدر افسوس میخورم که فقط یک بار امکان اعدامش وجود داشت، درمقابل تعداد جانهایی که گرفته بود.
بهرحال، داستان غنا و فقر. سیری و گرسنگی. جبر جغرافیایی که در آن متولد میشویم همواره ثابت است. چرا که جاوید اقبال که متهم به تجاوز و قتل بیش از ۳۰۰ کودک است و خودش صرفا به ۱۰۵ مورد اعتراف کرده و در دادگاه به تفصیل نحوه سلاخی و مثله کردن و حل کردن بقایای اجساد در  هیدروکلرید اسید را شرح داده نیز از همین الگو تبعیت میکرده. بدین ترتیب که سه پسربچه ۱۴ تا ۱۷ ساله به مناطق فقیر نشین لاهور رفته به کودکان شیرینی میدادند و با وعده غذا و شربت و حتی یک یا دو لیوان برنج او را به ویلای جاوید اقبال میبردند و فرایند تجاوز و سلاخی و حل کردن در اسید آغاز میشد.

بخش دیگری از تله جاوید اقبال در کافه آرکید وی بود که کودکان قشر متوسط شهر لاهور در آنجا تردد داشتند و این جانی منحرف پولی نشانه دار را به زمین می‌انداخت و سپس بچه ای که آن را برمی‌داشت را به دزدی متهم کرده در پستو به وی تجاوز میکرد و سپس رهایش میکرد.
هدفم از بیان این جزئیات مشمئز کننده این نکته است که به این تصویر کلی برسیم. کودکان فقیر بعد از تعرض و آزار سلاخی میشدند و هیچکس پیگیرشان نبود و حتی شاید والدینشان هم علی رغم غمی که در گم شدن فرزندشان داشتند، از طرفی هم بخاطر کم شدن یک شکم طالب غذا از خانه حس خرسندی میکردند.
کودکان طبقه متوسط مورد تعرض قرار میگرفتند اما در نهایت زنده می ماندند و کودکان طبقه مرفه هم که در برابر این جانی منحرف مصونیت داشتند.
العاقل یکفی بالإشاره

ولی در این بین نباید پدیده فحشا را دور از نظر و فکر و حلاجی نگاه داشت. در تمام دنیای امروز که در ذهنیت عام دنیاییست کاملا غریزی، شغل روسپیگری همچنان پست ترین شغل ممکن در نگاه افراد جامعه است، حتی در جوامعی کاملا غیر مذهبی و فاسد مثل کشور های شبه جزیره اسکاندیناوی با درصد حرامزادگی ۸۶ تولد از  هر ۱۰۰ تولد.
از طرفی دیگر نیز شاهد شهوترانی لگام گسیخته برخی زنان در طبقات متوسط و مرفه جوامع کشور های مختلف هستیم که شاید تعداد همخوابه هایشان بیشتر مشتریان یک روسپی در همان شهر باشد، اما کسی متعرض او نمیشود. کسی او را نجس و عامل خشم خداوند نمیداند. هیچکس برای رضای خدا نمیخواهد او را بکشد. اما فقر، شکاف طبقاتی و مهمتر از همه مردان به ظاهر متشخصی که مشتری این خدمات هستند باعث سقوط این زنان در ورطه فحشا می‌شوند. 
همانطور که قبلاً هم در داخل پارانتز گفتم هیچکس نمی‌تواند چیزی را که مشتری ندارد بفروشد. ای کاش علاوه بر رسیدگی به وضعیت روسپی ها، با مشتریان ایشان نیز برخورد می‌شد. داستانی در سال ۲۰۰۹ در فضای اینترنتی آن زمان در اینترنت منتشر شد که اشاره به موضوع برخورد پلیس یکی از کشور های کوچک جنوب شرقی اروپا با مردان مشتری خدمات جنسی صورت گرفت که باعث کاهش بالای ۹۰ درصدی در امر روسپیگری را به دنبال داشت، اما بنده نتوانستم گزارش معتبری از رسانه ای رسمی در این باره پیدا کنم. ولی اصلا دور از ذهن نیست که این اقدام چنین نتیجه ای را به دنبال داشته باشد.
و در پایان یادمان باشد در دنیایی زندگی می‌کنیم که حقوق بشر و کرامت انسانی تنها یک شعار سیاسی است و حربه ای در دست دوول استکباری و در بطن جوامع نیز تابعی است از ضرب طبقه اجتماعی در حساب بانکی. اگر ثروتمند باشید کرامت انسانی دارید و از تمام مفاد بیانه حقوق بشر، حتی پاورقی های بیانیه، بهره مند خواهید بود ولی اگر فقیر باشید، بجای کرامت انسانی، چند روزی آیینه عبرت در رسانه ها خواهید بود و از تمام حقوق بشر، چیزی جز نادیده گرفته شدن نصیب شما نخواهد شد.


والسلام علی من اتبع الهدی

بسم الله الرحمن الرحیم

چند نکته پیرامون حمله (هرچند رسانه ها علاقه دارند این اقدام رژیم را پاسخ قلمداد کنند ولی عملا این یک حمله بود چرا که عملیات وعده صادق 1 و 2 پاسخ متناظر به جنایات رژیم بود و این عملیات عرفا و قانونا حمله به حساب می آید.) بامداد 5 آبان رژیم موقت صهیونیستی به ایران اسلامی وجود دارد که ذیلا به اطلاع عزیزان میرسد.

اولین نکته اینکه علی رغم فضای رسانه ای موجود، حمله این موجودات خونخوار حمله کوچکی نبود، بلکه این آمادگی و عملکرد فوق تصور پدافند یکپارچه جمهوری اسلامی ایران با محوریت ارتش قهرمان بود که حمله سنگین رژیم را کوچک جلوه داد. در اولین ساعات پس از حمله که پدافند ایران اجازه تخریب و انفجار در شهر ها مخصوصا پایتخت را نداد، ابتدا با استفاده از تصاویر آرشیوی و قدیمی و بعضا تصاویر لبنان سعی کردند عملیات روانی انجام دهند اما بعد از ساعت 4 بامداد به وقت ایران که همه چیز لو رفت، و اپوزیسیون رژیم هم اقدام به انتقاد نمود، خط رسانه ای به این موضوع تغییر یافت که از ابتدا  قصد داشته حمله ای کنترل شده انجام دهد و قصدش همین مقدار از عملکرد بود!!!

 

نکته دوم وحشت خود رژیم از سیستم دفاع هوایی و پدافند کشور بود، طبق گزارشاتی که چند ساعت قبل از نگارش این متن منتشر شده بیش از صد فروند هواپیممای جنگنده برای شلیک به پرواز درآمدند ولی F-15 های کریر از 300 کیلومتری و F-35  های هدایتگر بیش از 100 کیلومتر به مرز هوایی ایران اسلامی نزدیک نشدند و از همان نقطه پرتابه های هواپایه خود را به سمت ایران شلیک کردند. همچنین از موشک های کروز نیز استفاده شده بود که نسل محرمانه ای از نسل سامانه دفاع موشکی سوم خرداد در آسمان عراق با این کروز ها مقابله کرده و لاشه ها و بوستر های موشک های سامانه در خاک عراق یافت شده و در شبکه های اجتماعی منتشر  شده اسن.

نکته مهم در این امر اما وقایع قبل و بعد از این حمله است. اسنادی که مثلا! از پنتاگون نشت یافته بود خود یک عملیات فریب بود. آمریکایی که شکار شدن پهپاد هایش را  حتی بعد از نشان دادن مدرک قبول نمیکند، چگونه بلافاصله بعد از نشت اسناد اصالت آنها را تایید کرد؟ و اگر سیستم اطلاعاتی ایران به این اسناد دست یافته بود، چرا این اسناد در کف شبکه های اجتماعی میگشت؟ چون نقشه بر این بود که اولا تصمیم گیران نظامی ایران را به این باور برسانند که به علت نشت اسناد عملیات حمله به تعویق خواهد افتاد و طرح موجود در آن اسناد از میان گزینه های رژیم حذف شده به لطف تیز هوشی نظامیان و اطلاعاتی های غیور این اتفاق نیفتاد و طبق تحلیل مراجع اطلاعاتی و امنیتی 24 ساعت قبل از حمله ایران آماده دفاع بود. لذا موجب سرخوردگی شهروندان رژیم و مایه تمسخر کابران شبکه های اجتماعی شد. به طوری که شهروندان رزیم به عنوان حمله کننده در اضظراب و پناهگاه بودند و ملت ایران در آرامش کامل به دنبال کسب و کار خود.

دفاع در برابر حمله رژیمی که از ایران زخم خورده، تکنولوژیک ترین تسلیحات جهان را به رایگان از تمام کشور های حامی دریافت میکند و ضمن دریافت اطلاعات نظامی و امنیتی از تمام کشور های حامی، از امکانات راداری و شناسایی و ساپورت های جنگال آنان از جمله جمهوری منحوس آذربایجان و پادشاهی کثیف اردن برخوردار است. در حقیقت ایران در صحرگاه 5 آبان نه تنها با پرتابه های رژیم که با شبکه ای منسجم از دشمنان مقابله کرد.

رژیم از این اقدام چند هدف داشت:

  • بازیابی وجهه خود در برابر شهروندان خود.
  • بازیابی شهرت شکست ناپذیری در منطقه و جهان.
  • مخابره تصاویر انفجار و آتش و ستون های دود از تهران به جهان برای تخریب وجهه جدید ایران بعد از عملیات وعده صادق 2.
  • تاثیر گذاری از طریق بند قبل روی اقتصاد ایران.
  • شناسایی محل لانچر های اصلی سامانه های دفاع موشکی و دفاع هوایی در اطراف تهران.

به مورد آخر توجه کنید. در اطراف تهران از سامانه های موشکی استفاده نشد و پرتابه های دشمن با توپ های 23 میلیمتری گاتلینگ دفع شد که نشان از نبوغ و هوشیاری فرماندهان نظامی ایران دارد.

 

به عنوان نکته آخر همزمانی در اقدامات رژیم علیه جمهوری مقدس اسلامی ایران و محور قهرمان مقاومت، با ترور های جنوب شرف ایران رابطه معنا داری وجود دارد که نمیتوان از آن چشم پوشی کرد.

 از طرف دیگر که رژیم شدیدا محتاج تنش و درگیری در منطقه است دست به دامان آمریکا شده و آمریکا  برخلاف حزب حاکم رژیم طرحی بلند مدت تر برای محور مقاومت پیشبینی کرده. بعد از مدتها که خبر آماده شدن بخشی از تکفیری های به خواب رفته در شمال سوریه و در پناه ترکیه مخابره میشد نهایتا این خبر رسانه ای نیز شد. از آنجا که سوریه مرکز لوجستیک محور مقاومت محسوب میشود، قصد دارند بار دیگر دولت سوریه را با گروه های تکفیری که این باز مجهز به پهپاد های انتحاری آلمانی و اکراینی هستند و همکنون در حال آموزش دیدن از افسران اکراینی، مشغول کنند و از طرف دیگر با منصوب کردن حمله به ساختمان مرکز هوا فضای ترکیه به حزب کارگران کردستان(pkk) ترکیه او نیز قلب لجستیک رژیم است به بهانه مبارزه با pkk و pyd تجاوز خود به خاک سوریه را بیشتر کرده و در نهایت مسیر حمله زمینی از طریق جولان اشغالی به رژیم را بگیرند.

 

در نهایت ضمن تسلیت شهادت ارتشیان غیور پدافند هوایی به ملت ایران و تبریک این فیض عظیم به خود این بزرگواران، از تمام تصمیم سازان و تصمیم گیران نظامی و امنیتی و اطلاعاتی ایران تشکر میکنم و آرزو دارم سایه فرماندهی معظم کل قوا، حضرت امام خامنه ای تا زمان ضهور حضرت حجت (عج) بر سر ما و محور مقاومت مستدام باشد.

والسلام

بسم رب الشهداء و الصدیقین

در یک سالی که گذشت مصیبت ها دیدیم و داغ های زیادی بر دلمان نشست.

پانصد بار کربلا در دیار فلسطین تکرار شد و باز هم روضه تشنگی و کودکان به خون غلطیده و آوارگان...

سرداران و مجاهدان زیادی با قدم هایی استوار به استقبال شهادت رفتند که دل ما را خون کرد.

و گمان نمیکنم داغی که با شهادت سید حسن بر دلمان نسشت روزی التیام یابد. مثل داغی که سردار دلها، بر دلمان نهاد. هرچند ضربات غرورآفرین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مرهمی بود در دلهای زخمی، اما زخم بزرگتر از از آن بود که به این مرهم التیام یابد.

مجاهدان عزیزی از دست دادیم. شیخ الماجاهدین اسماعیل هنیه را در کیان سرزمین ما به شهادت رساندند و سید عزیز ما را زمانی از ما گرفتند که در جلسه ای با سردار سرلشکر شهید سید عباس نیلفروشان درحال تدارک آرمان دیرینش، آزادی فلسطین بود. سیدالشهدای قدس، تا آخرین دم در راه مجاهدت برای آزادی قدس کوشید و در همان حال به لثاء الله پر کشید.

اما داغ  شهادت مجاهد نستوه، آزاده، نخبه نظامی و اطلاعاتی جنبش حماس جنس دیگری داشت.

فیلمی که به اراده پروردگار به دست اشقی الاشقیای زمان برای تحقیر این شهید بزرگوار منتشر شد، بار دیگر نشان داد که میدان همان میدان کربلاست و صف ها همان صف های حق و باطل، حسینی و یزیدی و هنوز عرصه عرصه ی ((والله ان قطعتموا یمینی... انی احامی ابدا عن دینی...))

یحیی سنوار نابغه ای بود که داغ ترور هدفمند را بر دل موساد و متساوا گذاشت، و درنهایت در خط مقدم جنگ، تا آخرین گلوله، تا آخرین نفس جنگید و خطی را که به تنهایی نگاه داشته بود، توسط یک گردان زرهی و با شلیک مستقیم تانک شکست.

هنگامی که تروریست های صهیونی برای رصد داخل بنای مخروبه کوادکوپتر را به داخل فرستادند. این شهید والامقام که دست چپش را از دست داده، با تکیه به تکه چوبی پیکر بی رمقش را به مبلی رسانده بود. او تا تیر آخر با اشغالگران تروریست جنگیده بود و وقتی با نفس هایی که به شماره افتاده بودند چشم گشود و کواد دشمن را دید، همان چوب دستی اش را هم به عنوان آخرین سلاحش به سمت دشمن پرت کرد.

این آخرین لحظات او نشان میداد که چه روحیه ای او را 23 سال در زندان های قرون وسطایی رژیم اشغالگر سر پا نگاه داشته بود.

آری...

این آخرین لحظات فرمانده، این آخرین رمق در مبارزه و این آخرین نفسی که در راه آرمان و عقیده و وطنش داد، قطعا پایان راه محور مقاومت نیست.

آخرین رمق سنوار در آن لحظات غیرت تمام جوانان و مجاهدان محور مقاومت را به جوش آورده و نیرویی صد چندان به ایشان بخشیده و این آخرین نفس وی، نفسی تازه و بس مفرح در کالبد محور مقاومت دمیده.

دشمن صهیونی هرگز نفهمید که محور مقاومت با شهادت فرماندهان از پا نمی نشیند، بلکه خون این شهیدان بسیار قدرتمندتر از فرمان ایشان در عصر حیات مادیشان است.

روزگاری که سید حسن نصرالله در جنگ 33 روزه بعد از خبر شهادتش در صفحه تلویزیون ظاهر شد و جمله معروفش را گفت: (به دریا نگاه کنید... ) و هیمنه رزیم با استهداف ناوچه جنگی اش شکست خیلی فرق دارد با امروز که تنها بردن نام سیدالشهدای قدس، خون صدها هزار جوان را به جوش می آورد تا بلکه اذن جهاد در مرز های فلسطین اشغالی را از پیشوایشان بگیرند.

و روزگاری که نبوغ سنوار در هفتم اکتبر 2023 افسانه ارتش پوشالی رژیم تروریستی صهیونی را شکست، خیلی فرق دارد با امروز که نام سنوار تبدیل شده به اسم رمز ایستادگی تا آخرین نفس در برابر استکبار.

و محور مقاومت نه تنها با این فقدان ها تضعیف نخواهد شد بلکه با خون این شهیدان، قوت و قدرت و ثمر بیشتری خواهد یافت، چرا که سایه رکن رکین این محور، ولی امر مسلمین جهان، فرماندهی معظم و معزز کل قوا به حمدالله بر سر این جغرافیا، این انقلاب و این مقاومت مستدام است و ان شاء الله تا لحظه انتشار صوت حیدری (الا یا اهل العالم...) مستمر خواهد بود.

والسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

از جمله مشهورات در دین مبین اسلام این است که اصول دین قابل تقلید نیست و فرد باید با باور قلبی به اصول پنج گانه شهادتین گفته و وارد دین اسلام شود و این دقیقا محل تجلی آیه شریفه لا اکراه فی الدین است. یعنی این باور قلبی باید در جان فرد بنشیند و با اجبار نمیتوان کسی را به این ااصول معتقد و باورمند نمود و یا از اعتقاد به این اصول باز گرداند.

بعد از باور قلبی به اصول فرد دو راه در پیش دارد. یا باید آموزش دیده و توان استنباط احکام را در دوران غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا فدا بدست آورد و یا از کسانی که این توان را دارند درباره  احکام فروع دین تقلید نماید. این تقلید یک تقلید کورکورانه نیست و عملی است کاملا عقلایی. یعنی یک بیمار مجبور  نیست به پزشک مراجعه کند و میتواند در رشته پزشکی تحصیل کرده و به مداوای خود بپردازد. ولی با توجه به اینکه این عمل زیاد ممکن به نظر نمیرسد، گزینه دیگر مراجعه به پزشکی است که مهارتش برایمان ثابت شده باشد و عده ای وی را تایید کرده باشند. بعد از مراجعه به این پزشک باید نسخه دارو ها و توصیه های پرهیز از بعضی خوراک و رفتار هایی که برای سلامتی مان و فرایند درمان مضر هستند را به کار ببریم. این تقلید کاملا عقلایی است و ممکن است الزاما منطق حاکم بین دارو های تجویز شده و پرهیزات تاکید شده را درک نکنیم ولی چون به این نکته رسیده ایم که وی متخصص امر است به وی اعتماد کرده بدون آگاهی از روابط شیمیایی و فارماکولوژیکی دارو ها بدنمان نسخه و دستورات وی را اجرا میکنیم. این مثال برای توضیح نزدیکتر به درک ما مثال بسیار خوبی است و از ویژگی های یک مثال خوب این است که بیش از یک وجه شبه داشته باشد و بتوان جنبه های مختلف مشبه به را با مثال تطبیق داد. بدین ترتیب که گروهی از انسانها که خود را مسلمان میدانند و برخی از فرایض را انجام میدهند اما به تقلید و مرجع تلقید اعتقاد ندارند. دقیقا مانند بیماری است که به علم پزشکی باور دارد و میداند که علم پزشک و دارو های وی میتواند بیماری وی را درمان کند. اما پیش پزشک نمیرود و با توجه به استدلال های خود، که کاملا دور از حقایق علم پزشکی هستند، به داروخانه رفته و داروهایی میخرد و مصرف میکند. ممکن است برخی از دارو های خریداری شده با نظر شخصی منجر به تخفیف برخی علائم بیماری شود و یا اصلا تاثیری در حال بیمار ایجاد نکند و یا شاید کاملا برعکس منجر به بدتر شدن بیماری وی گردد.

 

بعد از این مثال شاید شما هم متوجه یک خلا در این بحث شده باشید. بحث اعتقادات. اعتقاداتی به نظر بسیاری قابل تقلید نیست و باید تحقیقی باشد. تفاوت اعتقادات را احکام فقهی اینگونه بیان میکنند که چون حکم فقهی منجر به عمل میشود نیاز به تقلید از مرجع تقلید دارد و اعتقادات چون منجر به باور میشوند و خروجی عملی ندارند بر عهده خود فرد است تا تحقیق کرده و به اعتقادات صحیح رسیده و باور نماید.

برای اینکه نشان دهم این فکر تا چه حد صحیح و تا چه حد ناصواب است چند سوال پیرامون این نکته طرح میکنم.

  • اول اینکه این تحقیق از کجا صورت خواهد گرفت؟ جایی غیر از کتب علما؟ و این چه تفاوتی با تحقیق در مورد مرجع و تقلید از اعلم ایشان دارد؟
  • چند درصد از مردم غیر از علما و بعضی از طلاب و اوحدی از پا منبری علما و فضلا اقدام به تحقیق خواهند نمود؟
  • چند درصد احتمال دارد یک نوجوان 15 ساله که تازه مکلف شده مانند یک محقق بتواند فرق میان سره از ناسره را در میان حجم عظیم مطالب تشخیص دهد؟
  • اگر کسی در حوزه عقاید مانند کسی که در زمینه احکام قائل به تقلید نیست، به دنبال تحقیق در عقاید نرود، جای این عقاید خالی خواهد ماند یا با خزعبلاتی که هر لحظه از طریق هزاران رسانه افکار انسان ها را هدف قرار داده اند-مانند آتئیسم و سکولاریسم و لائیسیسم و هزار ایسم دیگر- پر خواهد شد؟
  • آیا با توجه به اینکه این مکاتب باطل تا این حد اعتقادات خود را به افکار خام و آماده کشت انسانها حقنه میکنند، آیا منطقی و عقلانی است که ما صرفا با اکتفا به این نکته که اعتقاد تحقیقی است، از ایجاد ساز و کاری برای هماهنگ سازی اعتقادات تشیع و مکتب اهل بیت علیها سلام صرف نظر نماییم و امیدوار باشیم که انسانها با مطالعه کتاب ها، با این وضعیت بی در و پیکر بازار نشر و خمودگی و سلیقه زدگی وزارت ارشاد، اعتقادات صحیح را یافته و عاقبت به خیر شوند؟

والسلام 

بسم الله الرحمن الرحیم 

آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که چرا مردم از قشر های اجتماعی و مالی و طبقاتی مختلف تا این حد به تئوری های توطئه علاقه مند هستند و اینگونه با حرارت اقدام به تولید و گسترش و نشر و شاخ و برگ دادن به این قبیل توهمات میکنند؟

توهماتی مانند وجود گروه قدرتمندی از چند خانواده ابر ثروتمند که دور هم جمع میشوند و برای جهان تعیین تکلیف میکنند. مانند گروه ۳۰۰

مراکز مخفی که اعضایی در کشور های مختلف دارند و اراده خود را به کشور ها تحمیل میکنند. مانند بیلدربرگ ها و کارنگی ها و راکفلر ها.

جوامع مخفی با لژ ها و نمایندگی هایی در تمام کشور ها و مناطق که در راستای آرمان آن جامعه مخفی در کشور خود اعمال نفوذ میکنند. مانند فراماسونری و جامعه منحل شده ایلومناتی(اتحادیه دانشمندان ضد کاتولیک اروپا در قرون وسطی).

دلیل این قبیل باور ها در میان این طبقات و گروه های مختلف اجتماعی دو چیز است. اولین مورد که عینی ترین مورد است، وجود افراد و حزب هایی قدرتمند و با نفوذ در همه جای جهان است که باعث میشود انسانها به این نکته باور کنند که دست هایی بالاتر از این دست نیز وجود دارد.

اما نکته دوم که فلسفی تر است این است که انسانها به این دلیل دوست دارند تصور کنند که فرد یا گروهی تمام قدرت را در دست دارد این است که در حقیقت از این نکته میترسند که هیچکس صاحب کنترل نباشد و آنها در کائوس زندگی کنند.

یکی از رایج ترین مثال ها در این زمینه مثال هواپیماست. (ترجیح میدهم وقتی در هواپیما در ارتفاع 25000 پایی هستم، یک کمک خلبان مست در کاکپیت باشد تا  اینکه هیچ کس پشت سکان نباشد.)

ترس از نداشتن کنترل بسی سهمگین تر از تصور زندگی زیر یوغ اراده انسانهایی ثروتمند و دیو سیرت است.

این تصور برای غیر مسلمانان طبیعی است. اما اینکه مسلمانان هم به این نوع تئوری ها میپردازند جای تعجب دارد.

مسلمانانی که اعتقاد دارند هیچ اراده و قوه ای خارج اراده الهی وجود ندارد و این اراده را هم به چشم دیده اند، به این قبیل اوهام وقعی نمینهند.

همانطور که تمام قدرتهای جهانی مثلا کنترل کننده حهان اراده داشتند رژیم پهلوی ساقط نشود. ولی شد.

همانها تمام قدرت خود را بکار گرفتند که نظام اسلامی را ساقط کنند ولی نه تنها ساقط نشد که رشد کرد و بالید.

تمام این قدرتها اراده داشتند غرب آسیا را به تصرف دراورده و تجزیه کنند. ولی در پروژه سوریه، همه دنیا گفتند اسد باید برود، و تنها یک مرد خدا پرست که رهبر مسلمانان است گفت اسد باید بماند تا مردم با انتخابات آینده خود را تعیین تکلیف کنند. توکل این مرد در برابر اراده تمام آن قدرت ها برتری یافت و حیله همان قدرتها در هم شکست.

حتی خداوند قادر با دست خود این دشمنان کار خود را پیش میبرد. مانند زمانی که آمریکا نظام صدام را ساقط کرد و ایران در عراق گسترش و محبوبیت یافت و با حیله داعش نیروی نیابتی قدرتمند و مشروعی در عراق برای خود فراهم کرد.

القصه، هرچقدر این جوامع و گروه های مخفی وجود داشته باشند یا نه، اراده کنند یا نه، اراده خداوند متعال بر تمام اراده ها برتری دارد.

والسلام علی من التبع الهدی

بسم الله الرحمن ارحیم

شبکه مجازی، جایی که به همه انسان ها فرصت داد خود حقیقی و ذات پنهان خودشان را نشان دهند. و همه ما معظلات پیرامون این مورد را به کررات از مجاری مختلف خوانده و شنیده ایم. اما یک روی دیگر این سکه، عادت کردن انسان ها به نظر دادن در مورد همه چیز است. به حدی که خیال میکنند وظیفه دارند در هر بحثی حتی در دنیای حقیقی وارد شده نظرات خود را ارایه دهند.

در  این بین چند مشکل وجود دارد. انسان های حس گرا که میتوانند درک کنند که در مسائل مادی که تخصص ندارند، باید کمتر نظر بدهند چون امری تخصصی است. اما چون این حس مادیت در مورد مسائل سیاسی و اقتصادی و دینی و فرهنگی وجود ندارد، همه این افراد حس  میکنند که میتوانند مانند یک کارشناس در مورد زوایای مختلف آن مسئله نظر دهند.

مثلا وقتی یک راننده تاکسی بگوید همه جراحان قلب اشتباه میکنند که برای عمل قلب باز سینه را میشکافند و قفسه سینه را باز میکنند و به نظر من بایداز پهلو شکافند و بین و دو دنده جک بزنند، همه به چشم دیوانه به وی نگاه کرده با تشر ساکتش میکنند، اما وقتی یک فرد عادی دیگر با تخصصی دیگر مانند قصابی، میگوید که گناه و ثواب معنی ندارد و خدایی که بخشنده است نباید با تارک صلات شارب خمر برخورد نماید، هیچکس به وی به چشم دیوانه نگاه نمیکند.

یا وقتی که یک دانشجوی دانشگاه غیر انتفاعی که حتی کتاب های درسی خود را نیز کامل نمیخواند، چه رسد به مطاله آزاد و نهایت کتابی که خوانده از مجموعه چرندیات برایان تریسی و داون هاردی و در حد تهایت پائولو کوئیلو است، در مورد ماهیت دین و اوهام بودن این مسائل و حقانیت متریالیسم دیالکتیک صحبت میکند و کسی که تاریخ تاسیس و انحلال سه سلسله پادشاهی اخیر کشورش را نمیداند از جبر تاریخ برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران استدلال می آورد و یا نظریات دیکته شده توسط دیکتاتوری های رسانه ای را بلغور میکند، هیچکس مانند نگاهی را که به راننده تاکسی که در مورد جراحی قلب نظریه داشت را به این دانشجو نمیکند.

 

چرا؟

به دو دلیل. شاید هم سه دلیل.

اول اینکه این مسائل مادی نیستند تا چشم دنیا بین این افراد با دیدن بدیهیات به عمق چرندیات پی ببرد.

دوم، دادن نظریه چرت و پرت رایگان است و مالیات و گمرک ندارد.

سوم...متاسفانه کسی به چرندیات و چرت و پرت و خزعبلات آلرژی ندارد.