My World, My Rules

نظرات تخصصی و تحلیل وقایع، نوشته های مربوط به حوزه های تخصصی و علایق شخصی من!

نظرات تخصصی و تحلیل وقایع، نوشته های مربوط به حوزه های تخصصی و علایق شخصی من!

My World, My Rules

Political Science Master degree
International Law Ph.D. student
National Security Researcher
Intelligence Analyst
IRGC

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمومنین و ائمة المعصومین

 

شباهت عجیبی وجود دارد بین معروفترین قاتل سریالی کل تاریخ، کسی که نامش مترادف قتل و مثله کردن و قاتل سریالی بودن است. جک قصاب یا jack the ripper  با قاتل سریالی ایرانی. سعید حنایی، و مخرج مشترکشان جاوید اقبال.
ویژگی کلیدی که این دو جانی اول را به هم ربط میدهد، شغل قربانیان ایشان است.
آری آنها از یک صنف خاص قربانیان خود را انتخاب میکردند. روسپی ها. فاحشه هایی که تن خود را میفروختند تا شکم فرزندانشان را سیر کنند، اسیر کسی میشدند که روح خود را به شیطان فروخته تا امیال افسار گسیخته خود را ارضا کند. (خارج از بحث باید به این مقوله اشاره ای کرد. این افرادی که زنان روسپی را که نماد گناه شهوت پرستی میدانستند را میکشتند تا در حقیقت آتش شهوت افسار گسیخته، شهوت قدرت و شهوت خشونت خود را اتفاء نمایند، و بدین طریق زمین را از شهوترانان جنسی پاک کنند! درصورتی که بر کسی پوشیده نیست که درصد بسیار کمی از روسپی ها صرفا بخاطر شهوت شخصی خود دست به این اقدام میزنند و در حقیقت این زنان شهوتران که اصطلاحاً nympho خوانده میشوند، هرگز به چرخه اقتصادی روسپی گری وارد نمیشدند و امیال خود را با فاسقان خود ارضا میکردند؛ و این چیزی نیست که یک انسان بالغ نتواند آن را درک کند، لذا این رده از قاتلان روسپی کش با علم به این امر که روسپی های خیابانی از فرط درماندگی گوهر حیا و عفت و فراتر از آن آب‌روی خود را میفروشند تا فقط زنده بمانند این کار را میکردند و اگر حقیقتا خواهان پاک کردن جامعه می بودند باید ابتدا کمر به کمک اقتصادی به این افراد میبستند و سپس مشتریان روسپیگری را مورد هدف قرار میدادند چرا که هیچکس نمیتواند متاعی را بفروشد که مشتری ندارد. البته این امری بس ظولانی است که سرفصل مجزایی میطلبد.)
اما اینکه چرا این دو جانی مورد بحث به سراغ این افراد میرفتند؛ دلایل مختلفی میتواند به توجیه این امر بپردازد.
به عنوان مثال جک قصاب در نامه هایی که به پلیس و مطبوعات نوشت ادعا میکرد که از زنان متنفر است چون زنان خیانتکار هستند و روسپی ها هم نماد خیانت هستند.
از طرف دیگر سعید حنایی ادعا میکرد که روسپی ها عامل فساد جامعه هستند و باید از زمین برچیده شوند تا لطف و رحمت الهی بروی بندگان جاری شود. البته هرگز به این نکته اشاره نکرد که بعد از قتل روسپی ها، آیا مشتریان ایشان که به مراتب پرتعداد تر از خود روسپی ها هستند، مانع نزول رحمت الهی میشوند یا نه؟!
خیلی توجیهات دیگر نیز میتوان پیدا کرد که این جانیان بدان اشاره نکرده اند. اما در حقیقت تنها دلیلی که این دو روانپریش قربانیان خود را از میان روسپی ها انتخاب میکردند این بود که روسپی ها بی کس و کار بودند. که اگر خانواده ای میداشتند که بعد از قتل برای احقاق حق مقتول تلاش کنند، به طریق اولی اجازه نمیدادند که مقتول در ورطه فساد و فحشا غرق شود.
و وقتی یک مقتول از این صنف مشخص به قتل میرسد و هیچکس برای پیدا شدن قاتل وی به پلیس فشار وارد نمیکند و یادش را در مطبوعات زنده نگاه نمیدارد، طبیعتا پلیس هم وقت و انرژی خود را روی پرونده هایی متمرکز میکند که هم به پلیس فشار می آورند و هم در مطبوعات  فعال هستند. این امر تا جایی پیش رفت که در قرن ۱۹ میلادی که جک قصاب روی صحنه آمد، پلیس حتی برای دو قربانی اول پرونده نیز تشکیل نداده بود و قتل ایشان را به گردن یک مشتری خشمگین انداخته بود که نمیخواست حق و حساب روسپی را پرداخت کند. و از آنجا که پلیس دلش نمیخواست مانند مدیر برنامه این روسپی ها به نظر برسد، حتی پرونده ای هم برایشان تشکیل نداد. اما داستان نظام قضایی و انتظامی ایران و البته رشد چشمگیر تکنولوژی نسبت به قرن ۱۹ باعث شد تا سعید حنایی نتواند مانند جک قصاب ناپدید شود. و سرانجام به دست عدالت سپرده شد و چقدر افسوس میخورم که فقط یک بار امکان اعدامش وجود داشت، درمقابل تعداد جانهایی که گرفته بود.
بهرحال، داستان غنا و فقر. سیری و گرسنگی. جبر جغرافیایی که در آن متولد میشویم همواره ثابت است. چرا که جاوید اقبال که متهم به تجاوز و قتل بیش از ۳۰۰ کودک است و خودش صرفا به ۱۰۵ مورد اعتراف کرده و در دادگاه به تفصیل نحوه سلاخی و مثله کردن و حل کردن بقایای اجساد در  هیدروکلرید اسید را شرح داده نیز از همین الگو تبعیت میکرده. بدین ترتیب که سه پسربچه ۱۴ تا ۱۷ ساله به مناطق فقیر نشین لاهور رفته به کودکان شیرینی میدادند و با وعده غذا و شربت و حتی یک یا دو لیوان برنج او را به ویلای جاوید اقبال میبردند و فرایند تجاوز و سلاخی و حل کردن در اسید آغاز میشد.

بخش دیگری از تله جاوید اقبال در کافه آرکید وی بود که کودکان قشر متوسط شهر لاهور در آنجا تردد داشتند و این جانی منحرف پولی نشانه دار را به زمین می‌انداخت و سپس بچه ای که آن را برمی‌داشت را به دزدی متهم کرده در پستو به وی تجاوز میکرد و سپس رهایش میکرد.
هدفم از بیان این جزئیات مشمئز کننده این نکته است که به این تصویر کلی برسیم. کودکان فقیر بعد از تعرض و آزار سلاخی میشدند و هیچکس پیگیرشان نبود و حتی شاید والدینشان هم علی رغم غمی که در گم شدن فرزندشان داشتند، از طرفی هم بخاطر کم شدن یک شکم طالب غذا از خانه حس خرسندی میکردند.
کودکان طبقه متوسط مورد تعرض قرار میگرفتند اما در نهایت زنده می ماندند و کودکان طبقه مرفه هم که در برابر این جانی منحرف مصونیت داشتند.
العاقل یکفی بالإشاره

ولی در این بین نباید پدیده فحشا را دور از نظر و فکر و حلاجی نگاه داشت. در تمام دنیای امروز که در ذهنیت عام دنیاییست کاملا غریزی، شغل روسپیگری همچنان پست ترین شغل ممکن در نگاه افراد جامعه است، حتی در جوامعی کاملا غیر مذهبی و فاسد مثل کشور های شبه جزیره اسکاندیناوی با درصد حرامزادگی ۸۶ تولد از  هر ۱۰۰ تولد.
از طرفی دیگر نیز شاهد شهوترانی لگام گسیخته برخی زنان در طبقات متوسط و مرفه جوامع کشور های مختلف هستیم که شاید تعداد همخوابه هایشان بیشتر مشتریان یک روسپی در همان شهر باشد، اما کسی متعرض او نمیشود. کسی او را نجس و عامل خشم خداوند نمیداند. هیچکس برای رضای خدا نمیخواهد او را بکشد. اما فقر، شکاف طبقاتی و مهمتر از همه مردان به ظاهر متشخصی که مشتری این خدمات هستند باعث سقوط این زنان در ورطه فحشا می‌شوند. 
همانطور که قبلاً هم در داخل پارانتز گفتم هیچکس نمی‌تواند چیزی را که مشتری ندارد بفروشد. ای کاش علاوه بر رسیدگی به وضعیت روسپی ها، با مشتریان ایشان نیز برخورد می‌شد. داستانی در سال ۲۰۰۹ در فضای اینترنتی آن زمان در اینترنت منتشر شد که اشاره به موضوع برخورد پلیس یکی از کشور های کوچک جنوب شرقی اروپا با مردان مشتری خدمات جنسی صورت گرفت که باعث کاهش بالای ۹۰ درصدی در امر روسپیگری را به دنبال داشت، اما بنده نتوانستم گزارش معتبری از رسانه ای رسمی در این باره پیدا کنم. ولی اصلا دور از ذهن نیست که این اقدام چنین نتیجه ای را به دنبال داشته باشد.
و در پایان یادمان باشد در دنیایی زندگی می‌کنیم که حقوق بشر و کرامت انسانی تنها یک شعار سیاسی است و حربه ای در دست دوول استکباری و در بطن جوامع نیز تابعی است از ضرب طبقه اجتماعی در حساب بانکی. اگر ثروتمند باشید کرامت انسانی دارید و از تمام مفاد بیانه حقوق بشر، حتی پاورقی های بیانیه، بهره مند خواهید بود ولی اگر فقیر باشید، بجای کرامت انسانی، چند روزی آیینه عبرت در رسانه ها خواهید بود و از تمام حقوق بشر، چیزی جز نادیده گرفته شدن نصیب شما نخواهد شد.


والسلام علی من اتبع الهدی